Wednesday, September 26, 2007

احمدي‌نژاد نباخت

صحبت‌هاي رئيس دانشگاه كلمبيا و همچنين سخنراني احمدي‌نژاد به دنبال آن و پاسخ به پرسش‌هاي دانشجويان دانشگاه كلمبيا جنجال خبري بسياري به راه انداخته است.

تقريبا بيشتر موضعگيري‌ها و مقالات منتشره داخلي و خارجي مربوط به اين مراسم را خواندم. اختلاف نظر بسيار است و هر كس از صحبت‌ها برداشت‌هاي خود را كرده است و خيلي هم متنوع هستند. اما يك نكته در بيشتر بازتاب‌ها خودنمايي مي‌كرد و آن تلاش احمدي‌نژاد به جدا كردن حساب اسرائيل از امريكا بود كه به نظرم در اين كار موفق هم شد.


اصرار احمدي‌نژاد به شركت در دانشگاه كلمبيا و سخنراني به نظرم بر همين پايه بود تا از اين فرصت استفاده كرده و به مردم امريكا بگويد كه با آنان مشكلي ندارد و حتي عنوان كرد كه در صورت اصلاح رفتار دولت امريكا، مردم ايران يكي از بهترين دوستان ملت امريكا خواهند شد كه البته بايد اين مسئله را هم مزيد علت قرار داد كه فحاشي لي بولينگر- رئيس دانشگاه كلمبيا- احمدي‌نژاد را در بهترين موقعيت نزد افكار عمومي امريكا قرار داد.


اما افكار عمومي ايران نيز نتيجه اين سخنراني را به نفع احمدي‌نژاد برداشت كردند. احمدي‌نژاد در طرح مسائل مختلف در سياست خارجي پيروز ميدان شد. مخصوصا در طرح مسئله هلوكاست و خاورميانه و همچنين مسئله هسته‌اي. او همچنين از ضعف و ناتواني برگزار كنندكان جلسه در شناخت وضعيت سياسي داخلي ايران نهايت استفاده را برد و از پاسخ به سئوال‌ها در اين‌باره طفره رفت. هيچ يك از دانشجويان دانشگاه كلمبيا نيز سئوال‌هاي درخور و دندانگيري را در باب وضعيت حقوق بشر در ايران مطرح نكردند و به واقع نتوانستند در باره مسائل داخلي ايران و ديكتاتوري حاكم بر مردم ايران قدرت حاكم را زير سئوال ببرند.


در كل به گمانم، جدا از موضعگيري روشنفكران و سياسيون، توهين‌هاي بولينگر به ملت ايران و به دنبال آن مظلوم نمايي احمدي‌نژاد و همچنين عدم شناخت كافي دانشجويان از مسائل ايران، در نهايت به برانگيخته شدن غرور ملي نزد افكار عمومي ايران تبديل شده است و امروز در كوچه و بازار تهران سخني از شكست احمدي‌نژاد در نيويورك و يا انتقاد از پذيرفتن دعوت دانشگاه كلمبيا به ميان نيست. بردي كه احمدي‌نژاد بيش از هر چيز به دنبالش بود.

Tuesday, September 4, 2007

اشتباه بزرگ نخبگان

روز قبل تعدادي از نخبگان جوان با آيت‌الله خامنه‌اي ديدار كردند. در اين ديدار كه دو ساعت به طول انجاميد چند نفر از برگزيدگان المپيادهاي مختلف به سخنراني پرداختند و نظرات و پيشنهادات و بيش از همه گلايه‌هاي خود را مطرح كردند.

ديشب هنگامي كه بعد از اخبار ساعت 21 گزيده‌اي از برنامه پخش شد، با خود فكر مي‌كردم كه آيا اين عمل نخبگان مي‌تواند توجيه داشته باشد؟ اساسا چرا يك نخبه علمي بايد با يك ديكتاتور بيعت كند؟ مگر اين ديدار چيزي غير از بيعت با رهبري تعبير مي‌شود؟

به گمانم اين عده جوان تحصيل كرده و با سواد جامعه اشتباه بزرگي مرتكب مي‌شوند و در آينده شرمنده خود و خانواده و مردم‌شان خواهند شد اگر صفحات روزنامه و عكس‌ها و فيلم‌هاي امروز را مرور كنند. يك برجسته علمي به نشانه اعتراض به وضعيت موجود در جامعه ايران نبايد در چنين مراسم‌هايي شركت كند. اين رفتار دقيقا تائيد رهبري است كه از يك دانشمند به نظرم بعيد است؛ به واقع مي‌شود تائيد ديكتاتوري؛ تائيد خفقان، تائيد نظام توتاليتر مذهبي. آن دختر المپيادي كه پشت تريبون ايستاد و از نبود امكانات نجومي در ايران سخن گفت، چه دريافت كرد از رهبري جز اينكه پس از صحبت‌هايش، رهبر نشست و گردن عقب داد و چشم تنگ كرد و هشدار داد كه "مراقب باشيد تا لحن و ادبيات‌تان طلبكارانه نباشد كه در صحبت‌هاي عده‌اي از شما بود. بعضي از شما بياني داريد كه توام با خود بزرگ بيني و غرور است."

بعد از اين صحبت‌هاي تند رهبري كه به عده‌اي جوان بين هجده تا بيست سال گفت، دوربين سيما خيلي خوب پن شد بر چهره آنان كه بيشتري‌ها سر به پائين انداختند. چون جوابي را دريافت كردند كه انتظارش را نداشتند و چه خيال باطلي است تصور اينكه رهبري انصاف دارد. گفتار او به هر بيننده‌اي آشكارا نشان مي‌داد كه ديدگاه رهبري به جوانان چقدر از بالا به پائين و تحقيرآميز است.

شايد اين مسئله كه هميشه مطرح است، در اين مورد هم گفته شود كه اين ديدارها اجباري است اما نخبه‌هاي جوان ما بايد دريابند كه حكومت بيشترين بهره‌برداري را خواهد كرد و همواره از اين نشست‌ها براي تبليغات و توجيه رفتار خود استفاده مي‌كند. اگر جوانان ما به وضع موجود انتقاد دارند و ناراضي هستند بايد از پذيرش چنين ديدارهايي خودداري كنند حتي به اين قيمت كه به بازي گرفته نشوند. مگر آنان كه به ديدارها رفتند، در دستگاه‌هاي‌شان جا گرفتند كه شما انتظار و آرزو داريد؟ خير! من كه سال‌هاست اين جانوران را مي شناسم و به دليل حرفه‌ام نزديك دستگاه‌هايشان بوده‌ام و خوب مي شناسم‌شان، به وضوح ديده‌ام كه اساس سياست جمهوري اسلامي شايسته سالاري نيست، برخلاف تمام شعارهايي كه مي‌دهد؛ اصل براي اين مومنان منتظر! تنها اعتقادات ديني فاشيستي است و وابستگي كامل به نظام و تمام.

شايد همه اين‌هايي كه گفتم نخبگان جوان‌مان هم بدانند كه مي‌دانند؛ ولي تن دادن‌شان به خواست حكومت از روي آگاهي گناهي است نابخشودني كه ملت از آن نمي‌گذرد.

Saturday, September 1, 2007

باز هم دربه‌دري

باز هم به اجبار مجبور به جابجايي شدم. نزديك به يك سال است كه بي‌شرف‌ها نمي‌گذارند راحت باشم. حسابي مرا به دردسر انداخته‌اند. اخيرا، مجدد گفتند كه "بايد منتقل شوي جاي ديگر؛ تو خطرناكي و براي ما خطرداري!"

باور كنيد با يك قاتل و جاني اين‌چنين رفتار نمي‌كنند كه با من برخورد مي‌كنند. اين روزها منتظر هستم تا مكان جديدم را معرفي كنند.

خدايا! كي اين چند وقت تمام مي‌شود تا حساب اين گرگ‌هاي عوضي را برسم.