Monday, April 28, 2008

تجربه من از عشق امروزي

وقتي كسي كه در نظرت همه چي ست، فرو مي ريزد، چه حالي پيدا مي‌كنيد؟ كسي كه براي مدتها او را چهره‌اي زيبا و رويايي مي‌پنداشتيد كه تمام خيالات‌تان را همراه دارد و حال كه نقاب‌اش مي‌افتد، درمي‌يابيد نه تنها چنين نيست كه ضد روياهاي‌تان است.
اين روزها به همين حال افتاده‌ام و كسي كه در نظرم خيلي روشن مي‌نمود، امروز خود را سياه‌تر از تاريكي عيان كرده است و آن نيست كه مي‌پنداشتم.
هر كس در زندگي شخصي خود عشقي در سر مي‌پروراند. من نيز تا چندي پيش عاشق دختري بودم و بسيار دوست‌اش داشتم. البته معترفم كه نسبت به آن دختر، آن طور كه عرف جوانان امروز گشته، رفتار نكردم. چون اساسا در اين مورد بسيار آماتور هستم و سياست‌اش را نمي‌دانم. درحالي كه در جامعه ما ظاهرا جا افتاده كه بايد با نسل جوان دختران ايراني رفتار ويژه‌اي داشت و حاشيه‌هاي‌شان را شناخت و به دقت برخورد كرد.
چيزي كه متاسفانه حتي پسرها نيز در داخل ايران به آن گرفتار شده‌اند، سركوب دختران ايراني ست چه از جانب حكومت و چه از طرف خانواده‌هايشان كه آنان را مرعوب و دچار ناهنجاري‌هاي اجتماعي بسيار كرده كه متاسفانه شاهديم اكثريت دختران داخل ايران به اين معضل دچار شده‌اند.
دختري كه دوست داشتم نيز چنين بود و به هيچ رو نمي‌توانستم او را از حالات افسردگي و مرعوبيتي كه داشت، خارج كنم و به شدت در افكار و رفتارش تاثير گذاشته بود. تعريفي از زندگي نداشت و اساسا در يك سردرگمي بزرگ گرفتار بود. هيچ چيز خوشحال‌اش نمي‌كرد و چنان نفرت از دنياي اطراف وجودش را در بر گرفته بود كه در اطرافيان خود نيز اثر منفي مي‌انداخت. ديگر نمي‌دانستم چطور بايد با او برخورد كنم و به هيجان‌اش آورم و ناتواني از اينكه نمي‌توانستم استقلال فكري‌‌اش را بهش برگردانم، من را نيز خسته كرده بود.
او در يك كلام نمي‌توانست عاشق شود. اصلا ياد نگرفته بود چطور بايد عاشق شد و حق هم داشت چون نه جامعه اسلامي با او مهربان بوده و يادش داده است و نه خانواده كه تمام اميال‌اش را به شدت سركوب كرده و او را در حقيقت ترور شخصيت كرده است.
براي بيشتر رفقايم نيز چنين اتفاقي افتاده است و آنان نيز به اين گرفتاري افتاده‌اند. نمي‌خواهم تمام ايرادات را به گردن دختران ايراني بيندازم كه اساسا آنان هيچ گناهي ندارند كه در درجه اول ايراد در نگاه مردسالار خود ماست كه به واقع معلول قوانين اسلامي ست كه زن را نصف مرد مي‌داند و حكومت هم بر مبناي قوانين ديني بنا گشته و خب جامعه را وادار به تمكين از آن كه در نهايت در اين سي‌سال تحقير زنان تئوريزه و شرعي شده است. البته نگاه مردسالارانه در جامعه ما به همان حمله اسلام به تمدن اصيل ايران باستان برمي‌گردد، اما پس از انقلاب اسلامي اين نگاه حكومتي شد و امروزه روز من و امثالم بعضا با دختراني روبرو مي‌شويم كه حتي توانايي شناخت خود را نيز ندارند و نمي‌توانند پيدا كنند، چه رسد به دنياي پيرامون كه در نهايت پس از كلي تجربه ناموفق در عشق، تسليم گرگ مرداني مي‌شوند كه خوراك شان چنين دختراني ست.
قبل از اينكه عاشق شوم، دنياي بي‌دغدغه‌اي داشتم و سرم در كار و درس و مطالعه بود و از وقتي به اين عشق عاشق سوز افتادم، راندمان فعاليتم‌ به نصف و حتي كمتر رسيد و بيشتر ذهنم را عشق و دنياي آن اشغال كرد. اما امروز كه آن دختر تركم كرده و رفته است با افكار پريشان خويش، احساس مي‌كنم حالم بهتر شده و خوشحالم كه دارم به روزهاي پرفعاليت گذشته‌ام برمي‌گردم و شور و شوق جواني پيدا مي‌كنم كه هميشه تشنه مطالعه است و گرافيك زنده نگه‌اش مي‌دارد و مي‌ميرد براي عكاسي خبري و با تماشاي بازي شطرنج بزرگان جهان به هيجان مي‌آيد.
احساس مي‌كنم دنياي بي‌عشق قشنگ‌تر است و فارغ شدن از تمام حاشيه‌هايي كه دختران امروزي دارند و عشق به ساير زيبايي‌هاي دنيا، بسيار شيرين‌تر و پاك‌تر از عشق ورزيدن به دختران نسل بعد از انقلاب است.
تجربه من از عشق كه چنين بود و نگاهم نيز به آن چنين گشته است.

Sunday, April 27, 2008

شكست، به تمام معني كلمه

چندي پيش در يادداشتي آوردم كه اصلاح‌طلبان انتخابات را دو سر باختند و امروز كه نتايج مرحله دوم اعلام شد، شاهديم كه به واقع چنين شده است.
نوشتن بيش از اين دو خط در باب انتخابات تكرار مكررات است.

Saturday, April 26, 2008

از اين روزهايم

اين روزها هر زمان آزادي كه پيدا مي‌كنم، آنلاين با ديگر شطرنج‌بازان جهان بازي مي‌كنم. بعضي وقت‌ها هم در تورنمنت‌ها شركت مي‌كنم. سطح بازي‌ها بسيار بالاست و در اكثر بازي‌ها شكست مي‌خورم. البته بعضي از بزرگان را هم بدجوري برده‌ام كه براي خودم هم جاي تعجب داشت. بازي شطرنج عجيب تمركز مي‌خواهد كه اين روزها خيلي كم برايم پيش مي‌آيد. به همين خاطر بيشتر بازي‌هاي باخته بر اثر يك اشتباه فاحش و با حركتي بسيار بد و از دست دادن تفاوت صورت گرفته است.
از بچگي عجيب آرامشي به من مي‌داد اين بازي شطرنج و اين روزها هم هنوز دواي بسيار موثر ذهنم است. اما در روزهايي كه شهر امن و امان است و حكومت مشغول انتخاب نمايندگان خود در مجلس! بازي شطرنج در خلوت مزه‌اي ديگر دارد.

Thursday, April 24, 2008

انتخابات مرحله دوم و گير مجدد به بهنود

این روزها بدجوری گرفتار مسائل و مشکلات شخصی‌ام هستم و وقت وبلاگ‌نویسی ندارم. می‌خواستم برای مرحله دوم انتخابات مجلس چیزی بنویسم ولی از حوصله‌ام خارج است و در ضمن همه گفتنی‌ها را هم در این باره گفته‌ام و بر سر حرف‌هايم هم هستم و همان‌طور كه مسعود بهنود در مصاحبه با راديو زمانه عنوان مي‌كند كه نتوانسته استدلال‌هاي مخالفين شركت در انتخابات را قبول كند و مجاب نشده، من نيز به عنوان يكي از مخالفان شركت در انتخابات مجلس هشتم، خدمت جناب بهنود عرض كنم كه هنوز نتوانسته‌ام با دلايل‌ ايشان درباره ضرورت شركت در انتخابات كنار بيايم و آن را بپذيرم.

براي خودم هم جالب شده كه در چند پست اخيرم، افتاده‌ام در پاسخ‌گويي به بهنود اما چاره‌اي ندارم و ايشان درباره انتخابات حرف‌هايي مي‌زنند كه نمي‌توانم همانند ديگران سكوت كنم.

جناب بهنود در تكرار سخنانش درباره انتخابات اين بار مثال شيخ احمد كليد ساز را آورد و تحريمي‌ها را به اين ترتيب خطاب كرد كه انتظار دارند ابتدا بي‌دردسر درهاي دمكراسي باز شود تا آنها در خانه دمكراسي مشاركت داشته باشند.

خير، جناب بهنود! اين طور نيست. هيچ يك از تحريمي‌ها نمي‌گويند اول در را باز كنيد تا ما برويم و كليدش را بسازيم. اما آيا شما اين قدر خوش باور هستيد كه گمان مي‌كنيد حكومت اجازه مي‌دهد ديگر كسي پس از مجلس ششم راحت به دروازه دمكراسي نزديك شود؟ اصلا شما چقدر نسبت به كانديداهاي اصلاح‌طلب شناخت داريد كه انتظار داريد حتي با يك جمع شش نفره بتوانند اثرگذار باشند. آيا آنها در قواره‌اي هستند كه اثر گذار باشند و از حق مردم دفاع كنند؟ كدام يك از كانديداهاي دوره هشتم مي‌توانند در حد و اندازه محسن آرمين يا بهزاد نبوي باشند؟

جناب بهنود! به جرئت مي‌گويم كه اكثر تحريم كنندگان علاقه بسياري به مشاركت دارند، اما در انتخابات اخير چه گزينه‌اي را پيش رو داشتند تا به آن اعتماد كنند و راي بدهند؟ نكند جناب‌عالي به امثال مجيد انصاري و الياس حضرتي اصلاح‌طلب مي‌گوييد؟! من كه اين دو را از نزديك مي‌شناسم و خوب هم مي‌شناسم، به هيچ عنوان در صف اصلاح طلبان قرارشان نمي‌دهم و حكومت نيز دقيق و سنجيده حساب كرده و تائيد صلاحيت كه چه كساني با نام اصلاح طلب وارد مجلس شوند كه نمي‌دانند حتي اصلاحات چطور نوشته مي‌شود.

من نيز همانند شما به دنبال جمعي شش نفره گشتم. اما حتي يك نفر را هم در اين دوره مجلس كه بتواند اثرگذار باشد، نيافتم. و حتم دارم بسياري از تحريمي‌ها نيز همانند شما به دنبال همين جمع اندك ‌گشتند و نيافتند و در نهايت به تصميمي رسيدند كه پيش‌تر ملت به آن رسيده بود و از دوره هفتم مجلس به آن عمل كرد.

Monday, April 14, 2008

شكست در انتخابات مجلس و تحقير كيهاني

نوشتن در باب انتخابات مجلس هشتم تكرار مكررات است. اما وقتي روزنامه امروز كيهان را مطالعه مي‌كنم، به ياد يادداشت‌هاي زمان انتخاباتم مي‌افتم كه چقدر در آن يادداشت‌ها تذكر دادم كه اصولگرايان پس از شركت اصلاح‌طلبان در اين انتخابات نابرابر و تن دادن به انتخابات هدايت شده نظام كه شكست‌شان حتمي به نظر مي‌رسيد، تحقيرهاي‌شان شروع خواهد شد. و بالاخره مي‌بينيم كه چنين شد و اگر سرمقاله امروز كيهان را بخوانيد و با يادداشت‌هاي گذشته‌ام مقايسه كنيد، به صحت ادعا پي خواهيد برد. البته نه اينكه اين‌جانب در مسائل سياسي قهار هستم؛ خير! چنين نيست؛ بل جواب مسئله خيلي آشكار و واضح مي‌نمود.

شكست اصلاح‌طلبان حكومتي و عدم اقبال عمومي نسبت به آنان قبل از انتخابات و پس از رد صلاحيت‌هاي گسترده، در تحليل مردمان كوچه و خيابان بود الا روشنفكران و تحليل‌گران وابسته به اصلاح‌طلبان حكومتي. و خب نتيجه چنين شد كه امروزه روز جناح مقابل بر سر خاتمي و يارانش مي‌زنند و بابت حذف نام خاتمي از تبليغات انتخابات مرحله دوم و به قول حاجي خرج نكردن مجدد از آبروي خاتمي، نشان دهنده عمق شكست و عدم درك درست آنان از سياست روز ايران است؛ تن دادن به يك بازي نابرابر و قرار گرفتن در يك پوزيسيون بازنده و اصرار بر ادامه بازي و در نهايت حركات بد پشت هم در شطرنج سياست كه روشنفكران وفادار به نظام از آن به عنوان رشد دمكراسي در ايران ياد مي‌كنند!!!

به واقع اصلاح طلبان حكومتي بالاخص مشاركتي‌ها نتوانسته‌اند از جامعه برداشت درستي داشته باشند و هنوز هم بر توهمات خويش استوار هستند.

اميدوارم تلنگر شكست مجلس هشتم و تحقيرهاي جناح رقيب، اين‌بار آنان را از توهمات خود ساخته‌شان خارج سازد. ان‌شاالله!

Saturday, April 12, 2008

امان از اين ايراني‌هاي متقلب

امروز اين خبر را خواندم و به شدت عصباني شدم. خدايا چرا ما مردم ايران اين‌قدر دنبال تقلب هستيم و همه چي را مي‌خواهيم خيلي زود و بي زحمت كسب كنيم. واقعا برد اين بازيكن چه لذتي دارد؟!
يك بازكن ايراني در مسابقات شطرنج دوبي كه در حال برگزاري است با دوست خود كه براي تلقب به صورت اختصاصي او را در دوبي همراهي كرده است، تمام حركات را با اس.ام.اس رد و بدل و حركات صحيح را از طريق اس.ام اس دريافت مي‌كرد كه به احتمال زياد رفيق همدست‌اش در بيرون سالن لپ‌تاپي همراه داشته و از آن كمك مي‌گرفته است.
وقتي خبر را خواندم از خودم كه ايراني هستم يك لحظه بدم آمد. به راستي آبروي شطرنج ايران رفت. از اين دست حركات در دنيا ديگر اتفاق نمي‌افتد و دور از اخلاق ورزشي ست و به مراتب در جهان شطرنج از دوپينگ در ساير ورزش‌ها بدتر است.
بازيكن خاطي بايد چه توسط فدراسيون جهاني و چه از جانب فدراسيون شطرنج كشور با محروميت شديد روبرو شود؛ هرچند كه آبروي رفته ديگر باز نخواهد گشت.
اصل خبر:
آباندو سرداور مسابقات دوبی سادات نجفی را برای همیشه محروم کرد
ماجرا از این قرار است که علی رفیعی فقط بمنظور همکاری در این تقلب به امارات رفته و زمانیکه سادات نجفی مشغول بازی بود ایشان توسط موبایل حرکات را لحظه به لحظه برای سادات نجفی اس ام اس میکرده در یک لحظه وی در یک عملیات غافلگیرانه توسط آباندو دستگیر می‌شود و بعد از کنترل تلفن همراه وی تمامی حرکات ثبت شده در گوشی با حرکات سادات نجفی برابری داشته و هر دو با محرومیت همیشگی از مسابقات اخراج می‌شوند و لکه ننگی برای کشورمان و فدراسیون شطرنج ایران بجای می‌گذارند. حال اگر فدراسیون شطرنج کمی قاطعانه به گزارش سرداور مسابقات جام خزر گیلان اعتماد می‌نمود و همانجا برخوردی قاطعانه با این ماجرا می‌کرد امروز شاهد این افتضاح نبودیم اما متاسفانه آنروز آقای مداحی بیشتر دنبال تخریب آریانژاد بود تا پیگیری این ماجرا ما همانروز در سایت اعلام داشتیم که عملکرد آقای سادات نجفی برای ما تبانی محرز بود اما بعضی از دوستان نزدیک ایشان به ما زنگ زدند و گله کردند امروز چه پاسخی برای این ماجرا دارند. منتظر تصمیمات فدراسیون کشور هستیم.

Friday, April 4, 2008

اصلاح‌طلبان دو سر بازنده

در بازي شطرنج يك حركت اشتباه كافي‌ست تا به وضعيت بازنده رسيد و بازي را واگذار كرد. حتي اين حركت مي‌تواند در مرحله شروع بازي صورت گيرد كه تفاوتي هم از دست ندهد اما از منظر پوزيسيوني حركتي اشتباه است كه در مرحله وسط بازي و يا حتي آخر بازي نمود پيدا مي‌كند. مثال‌هاي بسياري به صورت تخصصي در بازي بزرگان شطرنج جهان از اين دست حركات مي توان ديد.

مثال بازي شطرنج را آوردم تا به بازي شطرنج سياسي برسم كه اصلاح‌طلبان در شروع بازي انتخابات دچار همان اشتباه پوزيسيوني شدند و الحال كه به آخر بازي كه مرحله دوم انتخابات مجلس هشتم است، نزديك مي شوند به ضعف موقعيت خود بيش از پيش پي مي برند.

اين روزها بحث كناره‌گيري از مرحله دوم انتخابات نزد بزرگان اصلاح‌طلب مطرح است كه خبرگزاري فارس هم امروز در گزارشي ساختگي در اين‌باره از يك منبع به اصطلاح نزديك به اصلاح‌طلبان منتشر كرده است. خبرگزاري فارس كه بر اين اعتقادم فاكس نيوز ايران است، از زبان يك منبع آگاه و نزديك به اصلاح‌طلبان ديدگاه‌هاي جناح راست را مطرح كرده و به صورت تحقيرآميزي عدم شركت و انصراف اصلاح‌طلبان را همانند روغن ريخته نذر امامزاده كردن، تعبير كرده است.

بسياري از مفسران و روزنامه گناران داخلي و خارج‌نشين در مقالات و يادداشت‌هايي به خاتمي و ياران‌اش هشدار داده بودند كه شركت در انتخابات يك اشتباه بزرگ در موقعيت كنوني سياسي ايران است كه به انزواي هر چه بيشتر آنان و نفرت بيشتر عمومي منجر خواهد شد و نتيجه انتخابات نيز تائيد همين مدعاست. چون حكومت تمامي راه‌هاي ورود به يك انتخابات سالم و آزاد را همان ابتدا بست و آيت‌الله خامنه‌اي تائيدي بر آن نشاند. شايد اولين حركت اشتباه اصلاح‌طلبان عدم حمايت از بيانيه نهضت آزادي بود كه پس رد صلاحيت گسترده توسط هيئت نظارت خواستار نظارت بين‌المللي بر انتخابات شد.

قريب به اتفاق بر اين گمان بودند كه تائيد‌شدگان جناح اصلاحات بازوي قدرتمندي از براي جلب افكار عمومي ندارند و از آنجا كه بزرگان اصلاح‌طلب در دوران گذشته زخم‌هايي را بر پيكره و بنده جريان اصلاحات و دمكراسي وارد كرده اند و جامعه نيز از اين بابت به اندازه كافي دل‌زده و سايست زده شده است، لذا بر توهمات گذشته پايبند ماندند و به اميد رسيدن به قدرت به بازي تن دادند كه عاقبت كار مشخص بود.

به واقع اصلاح طلبان نه تنها با اعلام شركت در انتخابات اشتباه بزرگ پوزيسيوني كردند، بلكه از ابتدا با مهره‌‌هاي كمتر به رقابت با محافظه‌كاران در شطرنج سياسي پرداختند. يعني اشتباه پشت اشتباه. و خب در شطرنج سياست و باخت در بازي‌هاي اينچنيني هزينه‌هاي سنگيني به همراه دارد، بالخص اصرار ورزيدن بر ادامه بازي در موقعيت بازنده.

باري، اين روزها كه بزرگان اصلاحات قرار است بازي انتخابات را نيمه‌كاره بگذارند و به بهانه تقلب و عدم رعايت قائده بازي انتخاباتي از جانب جناح رقيب كنار بكشند، بايد به ايشان اين نكته را متذكر شد كه بسيار دير شده است و ترك بازي چيزي را عوض نخواهد كرد. اصلاح‌طلبان حكومتي از ابتدا بازنده اين بازي بودند؛ چون از همان ابتدا تمامي حركات‌‌شان اشتباه بود. چه شركت در انتخابات و چه اعلام ليست 30 نفره در تهران. و الحال كه نه وجهه‌اي نزد افكارعمومي براي خود باقي گذاشته‌‌اند و نه به پيروزي حداقلي در مرحله اول انتخابات رسيده‌اند، بناي ترك بازي و تحريم مرحله دوم را دارند. و خب چه گمان مي‌كنند بعد از عدم شركت‌شان كه جامعه آنان را ببخشد؟!

به گمانم اگر بر اين باور اند و اميد دارند، سخت در اشتباه هستند كه جناح اصلاحات و خاتمي و يارانش از همان روز اعلام اوليه تائيد صلاحيت شدگان توسط هيئت نظارت قافيه را باختند و امروزه روز بازنده دو سر هستند و ديگر نه جامعه را حامي خود دارند و نه كرسي‌هاي قدرت را و شايد براي مدت طولاني نتوانند وجهه خود را در جامعه حتي ترميم كنند.

بازگشت

بعدازظهر پنجشنبه- پانزده فروردين- زمان خوبي براي بازگشت از سفر نبود اما چاره‌اي نداشتم و نتوانستم بازي دربي پايتخت را ببينم. در اخبار نتيجه را فهميدم و گل‌ها را هم ديدم. خب طرفداران دو تيم فكر كنم از نتيجه راضي هستند. هيچ جواني در ايران از نتيجه ناراحت نيست.
سفر خوبي بود. جز روز اول فروردين، تمام تعطيلات را خارج از تهران بودم و مثل سال‌هاي گذشته به منطقه‌اي رفتم كه از بچگي پدرم سالي چند بار مرا به آن خطه با خود همراه مي‌كرد. منطقه‌اي در استان مازندران و كنار درياي خزر كه زماني يكي از مناطق مهم اقتصادي و كشتيراني در زمان قاجار بوده. همواره از زيبايي‌هاي مناطق جويبار و بهنمير و فرح آباد لذت برده‌ام. مخصوصا از ماهي‌گيران محلي فرح‌آباد كه درست روبروي كلبه‌ كوچك‌مان شش ماه دوم سال را صيد مي‌كنند و خيلي هم در زحمت‌اند.
آن منطقه را بسيار دوست دارم. با اينكه در جنوب تهران به دنيا آمده و در غرب تهران بزرگ شده‌ام، اما از بچگي وجب به وجب منطقه فرح‌آباد و قاجار خيل را اندازه گرفته‌ام و دوست‌اش دارم. پدر و مادرم هم با اينكه هر دو متولد تهران هستند و بزرگ شده قديمي‌ترين محله‌هاي تهران [پاچنار و نظام‌آباد تهران] اما به قول خودشان هرگاه زمان را براي سفر مناسب مي‌ديدند، سر از اين منطقه خوش آب و هوا درمي‌آوردند. البته يك نكته را خيلي رك بگويم كه خيلي كم پيش مي‌آيد كه مردمان اين منطقه با تهراني‌ها كنار بيايند و اساسا دل خوشي از تهراني‌ها ندارند و اگر زورشان برسد، بسيار علاقه‌مند هستند كه پايتخت‌نشينان را مورد لطف و عنايت مخصوص‌شان قرار دهند. و هنوز نتوانسته‌ام ريشه اين مسئله را به صورت دقيق دريابم كه چرا اهالي اين منطقه با پايتخت‌نشينان خوب نيستند. البته دلايل بسياري مي‌توان آورد كه اساسا در بسيار از شهرستان‌هاي ما اين حقد نسبت به تهراني‌ها وجود دارد اما به گمانم يكي از دلايل اساسي اين است كه مردمان شمال ايران بيش از ديگر مناطق كشور پذيراي تهراني‌ها بوده و بالطبع تبعيض‌ها را هم عميق‌تر احساس كرده اند.
اين معضل بزرگي است كه احتياج به يك پژوهش وسيع در جامعه‌مان دارد؛ چونكه براي اقامتي كوتاه در هر شهر ايران به مشكلاتي كمابيش از اين جنس برخورد مي‌كنيم كه روز به روز نيز ابعاد تازه‌تري به خود مي‌گيرد كه متاسفانه نسبت به آن حساسيتي هم ديده نمي‌شود.