Friday, April 4, 2008

بازگشت

بعدازظهر پنجشنبه- پانزده فروردين- زمان خوبي براي بازگشت از سفر نبود اما چاره‌اي نداشتم و نتوانستم بازي دربي پايتخت را ببينم. در اخبار نتيجه را فهميدم و گل‌ها را هم ديدم. خب طرفداران دو تيم فكر كنم از نتيجه راضي هستند. هيچ جواني در ايران از نتيجه ناراحت نيست.
سفر خوبي بود. جز روز اول فروردين، تمام تعطيلات را خارج از تهران بودم و مثل سال‌هاي گذشته به منطقه‌اي رفتم كه از بچگي پدرم سالي چند بار مرا به آن خطه با خود همراه مي‌كرد. منطقه‌اي در استان مازندران و كنار درياي خزر كه زماني يكي از مناطق مهم اقتصادي و كشتيراني در زمان قاجار بوده. همواره از زيبايي‌هاي مناطق جويبار و بهنمير و فرح آباد لذت برده‌ام. مخصوصا از ماهي‌گيران محلي فرح‌آباد كه درست روبروي كلبه‌ كوچك‌مان شش ماه دوم سال را صيد مي‌كنند و خيلي هم در زحمت‌اند.
آن منطقه را بسيار دوست دارم. با اينكه در جنوب تهران به دنيا آمده و در غرب تهران بزرگ شده‌ام، اما از بچگي وجب به وجب منطقه فرح‌آباد و قاجار خيل را اندازه گرفته‌ام و دوست‌اش دارم. پدر و مادرم هم با اينكه هر دو متولد تهران هستند و بزرگ شده قديمي‌ترين محله‌هاي تهران [پاچنار و نظام‌آباد تهران] اما به قول خودشان هرگاه زمان را براي سفر مناسب مي‌ديدند، سر از اين منطقه خوش آب و هوا درمي‌آوردند. البته يك نكته را خيلي رك بگويم كه خيلي كم پيش مي‌آيد كه مردمان اين منطقه با تهراني‌ها كنار بيايند و اساسا دل خوشي از تهراني‌ها ندارند و اگر زورشان برسد، بسيار علاقه‌مند هستند كه پايتخت‌نشينان را مورد لطف و عنايت مخصوص‌شان قرار دهند. و هنوز نتوانسته‌ام ريشه اين مسئله را به صورت دقيق دريابم كه چرا اهالي اين منطقه با پايتخت‌نشينان خوب نيستند. البته دلايل بسياري مي‌توان آورد كه اساسا در بسيار از شهرستان‌هاي ما اين حقد نسبت به تهراني‌ها وجود دارد اما به گمانم يكي از دلايل اساسي اين است كه مردمان شمال ايران بيش از ديگر مناطق كشور پذيراي تهراني‌ها بوده و بالطبع تبعيض‌ها را هم عميق‌تر احساس كرده اند.
اين معضل بزرگي است كه احتياج به يك پژوهش وسيع در جامعه‌مان دارد؛ چونكه براي اقامتي كوتاه در هر شهر ايران به مشكلاتي كمابيش از اين جنس برخورد مي‌كنيم كه روز به روز نيز ابعاد تازه‌تري به خود مي‌گيرد كه متاسفانه نسبت به آن حساسيتي هم ديده نمي‌شود.