Monday, July 30, 2007

!به اين آگهي توجه كنيد

بي هيچ توضيح اضافي به آگهي زير توجه كنيد؛ مخصوصا قسمت‌هايي را كه با دايره قرمز رنگ مشخص كردم:

اين آگهي در صفحه آخر روزنامه ايران روز يكشنبه هفتم مرداد منتشر شده است.

به گمانم گزارش لحظه به لحظه چگونگي تشكيل نطفه امام زمان هم منتشر شود. شرط مي‌بندم رو دست كتاب هري‌پاتر خواهد آمد.

Sunday, July 29, 2007

مهدي كجا بياد؟

اين‌قدر نگيد مهدي بيا، مهدي بيا! مهدي با سه ليتر بنزين كجا ميتونه بياد؟!

Saturday, July 28, 2007

وقتي نوك پيكان قاچاق بنزين برعكس مي‌شود


از نواحي جنوبي كشور خبر مي‌رسد كه با اجراي طرح سهميه‌بندي بنزين، شغل جديدي براي شناورهاي ترددكننده بين امارات متحده عربي و سواحل و بنادر جنوب ايران به‌وجود آمده است.

Wednesday, July 25, 2007

شركت‌هاي گرافيكي، هدف جديد وزارت ارشاد

جديدترين محدوديت وزارت ارشاد دولت نهم اين بار دامن كانون‌هاي تبليغاتي و شركت‌هاي گرافيكي را گرفت. روز دوشنبه هيئت نظارت بر مطبوعات اعلام كرد كه انتشار بروشورهاي تبليغاتي و آگهي‌نامه‌ها توسط كانون‌هاي تبليغاتي ممنوع است.

عليرضا ملكيان معاون امور مطبوعاتي وزارت ارشاد عنوان كرد شركت‌هاي تبليغاتي كه آگهي‌نامه‌هايي را بدون مجوز در قالب كتابچه و بروشور منتشر مي‌كنند، خلاف ضوابط عمل كرده و برابر قانون با آنها برخورد خواهد شد.

ملكيان ادامه انتشار آگهي‌نامه‌هايي كه غالبا به صورت محلي و يا منطقه‌اي توسط شركت‌هاي گرافيكي طراحي مي‌شود را منوط به اخذ مجوز از هيئت نظارت بر مطبوعات دانسته و تاكيد كرده است كه "البته در صورت دريافت مجوز، بيشتر مطالب و محتواي آن نبايد آگهي باشد."

با توجه به اينكه بازار گرافيك در ايران بسيار رابطه‌اي است و به قولي فاميلي، اكثر شركت‌ها تلاش مي‌كنند از طريق جذب ويزيتور و اخذ آگهي‌هاي محلي بروشورهايي تبليغاتي با تعرفه‌هاي ارزان و در حجم بالا منتشر كنند تا از اين طريق ادامه حيات دهند. اما سياست‌هاي غلط احمدي‌نژاد در قبال آگهي‌هاي مطبوعاتي عاملي شده است تا شركت‌ها از فعاليت براي روزنامه‌ها دست كشيده و به چاپ آگهي‌نامه‌هاي محلي روي بياورند. در واقع بسياري از سازمان‌هاي خصوصي به دليل وضع نامطلوب اقتصادي‌شان از بودجه تبليغاتي‌شان به شدت كاسته و سازمان‌هاي دولتي نيز به دستور احمدي‌نژاد از سفارش آگهي به روزنامه‌هاي خصوصي كه مخالف انتخاب وي در انتخابات رياست جمهوري بودند، منع شده‌اند.

علت اصلي تصميم اخير دولت مبني بر محدود كردن فعاليت شركت‌هاي گرافيكي روشن نيست و قضاوت قطعي در اين‌باره كه تصميم جديد دولت سياسي است يا خير، زودهنگام است، اما هر چه كه باشد با اجرايي شدن طرح جديد وزارت ارشاد بسياري از شركت‌هاي گرافيكي در آستانه تعطيلي و ورشكستگي قرار خواهند گرفت و وضع اقتصادي و معيشتي طراحان گرافيك و مديران تبليغاتي بيش از پيش بحراني خواهد شد.

Monday, July 23, 2007

شنيده‌ها درباره تيم ملي فوتبال

شنيده‌ها حاكي ست محمود احمدي‌نژاد در پي ناكامي تيم ملي فوتبال ايران در چهاردهمين دوره جام ملت‌هاي آسيا، امير قلعه‌نويي را از سمت مربيگري تيم ملي بركنار و غلام‌حسين الهام را به اين سمت منصوب كرد!

Sunday, July 22, 2007

آيت‌الله مشكيني در انتظار


حال آيت‌الله مشكيني وخيم است و چند روزي ست كه به كما رفته‌اند.

كارشناسان مسائل مذهبي! بر اين اعتقادند كه ائمه معصومين از عملكرد ايشان ناراضي بوده و از باري تعالي! خواسته‌اند تا ايشان را هر چه سريعتر همانند ديگر آيات عظام روانه جهنم كند. ظاهرا رايزني‌ها در اين باره ادامه دارد و به كما رفتن آيت‌الله مشكيني نيز به همين دليل است كه هنوز تصميم قطعي در اين باره گرفته نشده است.

روند رو به رشد راهيان جهنم مشكلاتي را براي ائمه معصومين به وجود آورده است و طبق خبرهاي دريافتي از امام زمان، با افزايش بي رويه مرگ و مير آيات عظام، جهنم با ترافيك سنگيني روبرو شده است.

...عقل كه نباشد


با جام چهاردهم هم وداع كرديم. به همين راحتي. انديشه‌هاي مربي ناتواني كه در قواره تيم ملي نبود، سبب شد تا نه تنها تيم از دور رقابت‌ها حذف شود بلكه كارشناسان نمره خوبي هم براي ايران قائل نشوند. جدا از بازي با كره، در بازي‌هاي قبلي هم حتي ايران نمايش قابل قبولي نداشت و در اكثر دقايق بازيكنان بي‌هدف و تاكتيك توپ مي‌زدند.

تمام صد و بيست دقيقه بازي به همكارانم گفتم كه رسول خطيبي براي اين بازي و سبك بازي كره‌اي‌ها مناسب نيست. مهم‌تر از همه اينكه خطيبي ذاتا پنالتي زن نيست و تمام پنالتي‌هايش را در ليگ برتر ايران از دست داده است. اما قلعه نويي آنقدر درك نداشت تا به اين مسئله پي ببرد و حساس‌ترين پنالتي را به ناتوان‌ترين داد تا ايران به راحتي از گردونه رقابت‌ها خارج شود.

تمام بازي را داشتم بالا و پائين مي پريدم كه چرا قلعه نويي خطيبي را تعويض نمي‌كند. او حتي پنالتي زن هم نيست و بايد رجب‌زاده جايش را بگيرد كه هم تكنيك بالاتري دارد و فرصت طلب‌تر است و هم يك پنالتي زن قهار. در طول مسابقه دائم براي همكارانم اين روضه را مي‌خواندم و آنها هم سكوت مي‌كردند و بازي را تماشا. وقتي پنالتي رسول هدر رفت همه برگشتند و مبهوت نگاهم مي‌كردند. داشتم زمين را گاز مي‌گرفتم.

از روي ناراحتي اين را نمي‌گويم ولي شعور و درك فوتبال خيلي از مردم كوچه و خيابان كه من هم جزوي از آنها هستم، بيشتر از امير قلعه‌نويي است.

Saturday, July 21, 2007

امروز باز هم رقصيدم

امروز با گرگي حسابي رقصيدم. حسابي با اين گرگ خطرناك بازي كردم و بالا و پائين پريدم. موضوع درباره برنامه دو قسمتي "به اسم دموكراسي" بود. او از اطلاعاتي‌هاي دو آتشه است كه اگر قصد دريدن كند، چيزي از من نمي‌ماند. اما بحث‌مان حسابي داغ شد. زدم به سيم آخر و رسما جلوي رويش گفتم كه آنان نه برانداز بودند و نه عنصر خطرناك براي حكومت. باور كنيد جرئت مي‌خواهد! تا به حال چنين كاري كرده‌ايد؟

خيلي تلاش كرد تا سه روشنفكر ايراني-امريكايي را عامل و دست‌نشانده دولت امريكا معرفي كند و وقتي به آنجا رسيد كه متوجه شد نمي‌تواند با استدلال‌هاي كيهاني‌اش مرا مجاب كند، شروع كرد گشودن اصطلاحا زبان سعيد امامي؛ زبان سعيد امامي را هم همه مي‌شناسيم كه چيست. ابتدا با زبان خوش تهديد مي‌كنند و بعد كمي با لبخند، جدي‌تر شده و سپس مي‌بينيد كه شوخي‌ شوخي ناكجا آباد هستيد و يا شايد تكه تكه.

اما نگذاشتم كار به آنجاها بكشد. وقتي لبخند را شروع كرد و ابرو كج كه خب "حالا پس شما نظرت اينه كه خانوم اسفندياري برانداز نيست" و يا "پس شما مي‌گوييد بنياد سوروس يك بنياد غيردولتي است و حتما براي حرف‌تون هم شواهدي داريد!" و از اين دست تكرار حرف‌هاي خودم كه با لبخندي مخصوص يك اطلاعاتي همراه بود.

كساني كه با بچه‌هاي اطلاعات هم صحبت شده باشند، قطعا حرفهاي مرا درك مي‌كنند كه چقدر به ظاهر خونسرد هستند در بحث‌ها و با حوصله گفتگو مي‌كنند كه در نهايت همواره پيروز ميدان‌اند. چون چه با مهره سفيد و چه با مهره سياه با اين‌ها بازي كني در نهايت بايد بازي را واگذار كني. ادامه بازي و كشاندن آن به آخر بازي بي‌آنكه احساس غريبي در طول بازي به تو دست دهد، بسيار خطرناك خواهد بود.

اتفاقا تا همين جا بحث را پيش بردم و وقتي ديدم بازي دارد به آخر بازي مي‌رسد بلند شدم و با گرگ رقصيدم؛ يك جوري فورا موضوع را عوض كردم كه خودش هم فهميد كه تسليم شدم. يك فنجان چاي برايش ريختم تا كمي آرام شد و بعد پرسيدم "راستي بازي ژاپن امروز ساعت چند است؟"

چه كنم ديگر، بدجوري گرفتار اين گرگها شده‌ام اين روزها. چاره‌اي جز رقصيدن با آنها ندارم.

Thursday, July 19, 2007

به اسم دموکراسی: یک برنامه آموزشی


برنامه "به اسم دموکراسی" خیلی سخیف تر از آن بود که قبل از پخش تصورش را می کردم.
دو نکته درباره پخش این برنامه دو قسمتی برداشت کردم:


یکی اینکه، کسانی که مغز متفکر دولتمردان جمهوری اسلامی هستند و در دستگاه های امنیتی کار می کنند، جدا از فعالیتهای امنیتی که در آن تبحر دارند، چقدر از نظر تئوریکی ضعیف و کم سواد و کم مطالعه هستند و دنیا را تنها از دریچه ذهن کوچکشان می بینند و تحلیل می کنند و برهمین دیدگاه سعی در توجیه تفکرات و توهمات بچه گانه شان دارند. زیرکی شان در مرتبط کردن مستند مربوط به سازمان مجاهدین خلق با برنامه "به اسم دموکراسی" به فاصله چند روز جالب بود، ولی نشان دادند که در زمینه تئوریک خیلی ضعیف هستند و توان ساخت یک برنامه اثرگذار بر روی بیننده را ندارند و تنها باید همانند فیلم همکاری مخفیانه سازمان مجاهدین خلق با صدام که بسیار مستند بود، دراختیار داشته باشند تا موثر افتد وگرنه که در ساخت از این دست فیلم ها عاجزند.


اما نکته اصلی در برنامه "به اسم دموکراسی" این است که اساس برنامه منهای کلی گویی های تاجبخش و اسفندیاری که بیشتر به تشریح فعالیت بنیاد سوروس پرداختند، برنامه آموزشی خوبی برای جنبش دانشجویی در ایران بود که چطور با حوصله و پی گیری و انسجام یکپارچه می توانند به اصلاح و یا حتی انقلاب های رنگی در ایران دست یابند. به نظرم این برنامه بیشتر از همه برای دانشجویان ایرانی مفید بود؛ چونکه پخش چنین برنامه هایی از کانال های تلویزیونی جمهوری اسلامی سابقه نداشت.


شما چطور؟ چه برداشتی از پخش این برنامه دارید؟ آیا به نظر شما پخش این سریال دوقسمتی به یک "ضد برنامه" و یک "برنامه آموزشی" علیه حکومت فعلی ایران تبدیل نشد؟

دعا کنید

سال 68 هايده و آیت الله خميني فوت كردند. سال 86 مهستي و آیت الله فاضل لنكراني. براي سلامتي آیت الله خامنه اي دعا كنيد تا حميرا زنده بماند.

Wednesday, July 18, 2007

افكار عمومي قضاوت خواهد كرد

جمهوري اسلامي به خوبي مي‌داند كه چه كار دارد مي‌كند. مثل بازي شطرنج تمام حركاتش در مسائل امنيتي حساب شده است. بيست روز قبل از طريق شبكه‌هاي مختلف سيما شروع كرد به پخش برنامه‌هاي دنباله دار از دوربين‌هاي مخفي و جاسوسي كه از رابطه رئيسان سازمان مجاهدين خلق و ماموران اطلاعاتي عراق در اوايل انقلاب تصوير برداري شده بود.

در يك هفته‌اي كه سري برنامه‌هاي فعاليت سازمان مجاهدين خلق پخش مي شد، مدام به اين موضوع فكر مي‌كردم كه خب، چرا الحال اقدام به پخش اين سري برنامه‌هاي افشاگرانه كرده‌اند؟! برنامه‌هايي كه هيچ شكي در صحت آن نمي توان كرد و اقدامات سازمان مجاهدين خلق بر ضد ملت ايران و فروش اطلاعات به نيروهاي عراقي غير قابل باور بود. فيلم‌ها انصافا همگي كاملا مستند و بدون دستكاري بودند. اما زمان پخش آن بسيار عجيب به نظر مي رسيد.

امروز كه قرار است برنامه "به نام دموكراسي" پخش شود و اعترافات هاله اسفندياري و كيان تاجبخش پخش شود، درمي‌يابيم كه اين پروژه در واقع ادامه همان پخش فيلم‌هاي مستند مجاهدين است.

حقيقت اين است كه جمهوري اسلامي با زيركي تمام ابتدا با پخش تصاوير مستند از وطن فروشي مديران ارشد سازمان مجاهدين خلق، بالخص مسعود رجوي، به اندازه كافي افكار عمومي را تحت تاثير قرار داده و حال سعي دارد به آنان بقبولاند كه اعترافات اسفندياري و تاجبخش نيز در راستاي همان وطن فروشي و خدمتگذاري به اصطلاح فريب‌خوردگان براي بيگانه است.

به واقع پرده اول پروژه كاملا واقعي است اما پرده دوم كه اعتراف اين دو ايراني-امريكايي ست، كاملا ساخته و پرداخته تخيل حكومت مي‌باشد. اما حكومت تلاش مي‌كند با تاثيرگذاري كه در دور اول داشته است، دور دوم پروژه‌اش را نيز به خورد افكار عمومي دهد.

قضاوت قطعي درباره پذيرش ترفند حكومت از طرف جامعه، بعد از پخش برنامه و بازتابش ميسر خواهد بود، اما دور از تصور نيست اگر بگوييم جامعه به خوبي دو پرده اين سناريو را از يكديگر متمايز خواهد كرد.

Tuesday, July 17, 2007

روزي كه كاملا به روز است

از زماني كه روزنامه شرق رفع توقيف و مجدد منتشر شد، روزنامه را نخريده ام و بعضي روزها تنها از دست دوستان گرفته‌ام و مطالعه كرده‌ام و فكر كنم به نفع‌ام شد كه نخريدم. شرق بدون قوچاني افت زيادي كرده و تنها كميت را در نظر گرفته است. اشكال دوستان در روزنامه شرق اين است كه فكر مي‌كنند روزنامه پر از حروف و صفحات زياد توانايي‌شان را مي‌رساند و حسابي از كيفيت كار كم كرده اند. مطالب را در صفحه انگاري كه در ظرف بزرگي‌ مي‌ريزند تا پر شود.

به گمانم خوانندگان حرفه‌اي نشريات به خوبي به اين مسئله پي‌مي برند و از اين دست روزنامه‌ها فاصله مي‌گيرند. به عقيده من در حال حاضر روزنامه اينترنتي "روز" اثرگذاري و كيفيت بيشتري نسبت به نشريات چاپي تهران دارد. بايد قبول كرد كه گردانندگان روز بسيار حرفه‌اي عمل مي‌كنند و خيلي‌ها در ايران هر صبح اول وقت در پي خواندن اين روزنامه به طريقي هستند؛ روزنامه‌اي كه در ايران فيلتر است و براي مطالعه بايد با كمك فيلترشكن‌ها به آن دسترسي پيدا كرد.

مدتي است كه دوستان از بعضي مطالب روز ايراد مي‌گيرند كه حرفه‌اي نيست و جريان ساز است. مي‌خواهم از اين دوستان بپرسم اساسا تعريف شما از جريان سازي چيست؟ دقيقا بگوييد منظور‌تان چيست؟ مگر هنر روزنامه‌نگاري غير اين است كه شما از جرقه‌اي استفاده كرده و با بررسي و تحقيق ژورناليستي بتواني از آن گزارشي بنويسي؟

هفته پيش موضوعي را در حد چند كلمه از يكي از دوستان گرفتم و شروع به تحقيق از يك حسابدار اردبيلي كردم كه در شهر سرعين مشغول حسابرسي است. چونكه وقت و حوصله براي بسط‌‌ش نداشتم، مطلب را در دو پاراگراف تنظيم كردم و در وبلاگم‌ گذاشتم. براي چند نفر از دوستان مطلب را اي‌ميل كردم تا شايد براي آنان نيز جرقه‌اي باشد تا درباره‌اش گزارش مفصلي بنويسند. اما كسي مطلبم را باور نكرد و مسئله ماند تا سه روز قبل كه روزنامه جمهوري اسلامي در ستوني نوشت عده‌اي از هتل داران و مديران مسافرخانه‌هاي سرعين دست به تجمع زده‌اند و از اينكه بنزين بر درآمدشان تاثير زيادي گذاشته و آنان را در شرف ورشكستگي قرار داده، معترض هستند. اين روزها نيز شاهديم كه گزارش‌هايي مبني بر كاهش توريسم و ركود اقتصادي مراكز توريستي در روزنامه‌ها منتشر مي شود.

روزنامه روز نيز به گمانم مستانف بسياري از گزارشاتي است كه در ايران كسي قادر به انتشارش نيست و با ادبياتي كه به نظرم پاكيزه است، منتشر مي‌كند. روزنامه روز از همين جرقه‌ها به خوبي استفاده كرده و اكثر اخبارش موثق است. چون من در تهران هستم و از نزديك به انواع اخبار به جهت شغلم دسترسي دارم، اين مسئله را بخوبي درك مي‌كنم. من با آن دسته از دوستان كه با اخبار به اصطلاح خودشان جنجالي "روز" موافق نيستند، مخالفم چون اساسا حرفه اصلي روزنامه‌نگار خبر رساني است و بي ملاحظه بايد به مردم اطلاع رساني كند.

آن دسته از اخبار روزنامه روز را كه بعضي‌ها معتقد هستند جنجالي و افشاگرايانه است و در شان گردانندگان آن نيست، معتقدم عين اطلاع رساني است و دليل اين واكنش‌هاي منفي را هم مي‌گذارم به حساب همان رعب و وحشتي كه حكومت ايران در دل بسياري از روزنامه‌نگاران داخلي انداخته و در طول زمان آنان را محافظه‌كار كرده است. جالب اينكه اين افراد در طول مدت چنان تحت تاثير نظام قرار مي‌گيرند كه خبرهاي افشاگرايانه را در رديف اخبار سخيف و زرد مي‌گمارند.

قصد من تملق براي گردانندگان روزنامه روز نيست و اميد دارم مخالفان نظرم اينچنين نپندارند و اتفاقا با بعضي از مديران روز اختلاف سليقه دارم، اما با كساني كه اخبار روزنامه روز را در رديف خبرهاي جنجالي و زرد قرار مي دهند، مخالف هستم و برعكس نظرشان، نتيجه سابقه و كار حرفه‌اي آنان مي‌دانم.

Monday, July 16, 2007

كاشكي بتوانم زيدآبادي شوم

مدت‌ها بود چنين يادداشت روان و پرمحتوايي نخوانده بودم. به جرئت بايد گفت احمد زيدآبادي يكي از روزنامه نگاران بزرگ عصر ما است. كمتر روزنامه‌نگاري را در اين دوره مي‌توان يافت كه اين‌قدر پرمغز و در عين حال ساده بنويسد و براي رساندن موضوع مورد نظرش اطاله كلام نكند. كاشكي بتوانم زيدآبادي شوم.
يادداشت امروزش در "روز" بسيار خواندني است.

چه مي‌خواهند بگويند؟


چه مي‌خواهند بگويند؟ انتظار دارند باور كنيم آنان درپي براندازي بوده و عامل امريكا هستند؟

جمهوري اسلامي باز به دوران دهه‌هاي شصت و هفتاد بازگشته است و به اعترافات تلويزيوني روي آورده. قرار است كيان تاجبخش و هاله اسفندياري در يك برنامه تلويزيوني چهارشنبه شب اعتراف كنند كه در پي براندازي نرم در ايران بوده و از اين بابت از دولت امريكا و اسرائيل پول دريافت ‌كرده‌اند. حرف‌هاي كليشه‌اي و تكراري كه بارها از ديگر دستگيرشدگان از جمله سيامك پورزند و علي افشاري نيز ديديم و شنيديم.

به واقع اكثريت جامعه حرف‌هاي اسفندياري و تاجبخش را باور نخواهند كرد. اين ترفندهاي كهنه و پوسيده جمهوري اسلامي ديگر تاثير خود را از دست داده است. برنامه ويژه آقايان تنها به يك فيلم جذاب تخيلي تبديل خواهد شد و فردايش در كوچه و بازار، از پير تا جوان درباره‌اش صحبت مي‌كنند و لبخندي در آخر مي‌زنند و مي‌گويند اين‌ اعترافات هم زوري بود. همان طور كه دفعات قبل در محافل مختلف بازتاب داشت و براي حكومت هيچ موثر نيفتاد.

خبر مرتبط...

اعترافات هاله اسفندياري و كيان تاجبخش چهارشنبه پخش مي‌شود


اعترافات هاله اسفندياري و كيان تاجبخش روزهاي چهارشنبه و پنج شنبه از رسانه ملي پخش مي‌شود.
به گزارش خبرنگار سياسي خبرگزاري فارس، اين اعترافات چهارشنبه و پنج شنبه هفته جاري ساعت 21:45 در يك برنامه ويژه تلويزيوني از شبكه اول سيما به معرض ديد مردم و صاحب نظران گذاشته خواهد شد.
هاله اسفندياري تبعه ايراني مقيم آمريكا و كيان تاجبخش نماينده مخفي بنياد آمريكايي سوروس به اتهام اقدام عليه امنيت كشور از طريق فعاليت‌هاي تبليغي و جاسوسي به نفع بيگانگان دستگير شده و در حال حاضر در بازداشت به سر مي برند.
پيش از اين نيز هاله اسفندياري در اعترافات خود اظهار داشته بود كه بنياد سوروس در ايران با ايجاد يك شبكه ارتباط غير رسمي و تلاش براي توسعه و گسترش آن، اهداف براندازانه خود را دنبال مي‌نموده است.

Saturday, July 14, 2007

حسين درخشان‌مداري

رفتارهاي يك سال اخير حسين‌ و توهين و تهمت‌هايي كه به اين‌ و آن زده او را به حسين درخشان‌مداري دنياي مجازي تبديل كرده است. واقعا در تعجب هستم كه حسين در يك سال گذشته چه بلايي سرش آمده كه اينقدر از نظر اخلاقي تغيير كرده است. اصلا خودم را نمي‌خواهم درگير ماجراهاي حسين با عده‌اي كه البته بعضي‌هاشان هم بي‌تقصير نيستند، كنم؛ ولي مطالب و جنگ نوشتاري او با ابراهيم نبوي و آسيه اميني خيلي ناراحت كننده است.

Friday, July 13, 2007

از اثرات فشارهاي خارجي

از عجايب روزگار ما اين است كه در حالي كه دستگاه‌ قضايي از ربوده شدن منصور اسانلو اظهار بي‌اطلاعي مي‌كند، امروز مدير كل زندان‌ها اعلام مي‌كند كه وي در زندان اوين است و حالش هم خوب است؛ درست چند ساعت پس از تهديد دبير كل فدراسيون جهاني كارگران حمل‌ونقل مبني بر اينكه در صورت مشخص نشدن وضع اسانلو دست به تظاهرات سراسري در جهان خواهند زد.

غرب بايد به اين مهم توجه داشته باشد كه با توجه به موقعيت حساس منطقه و انزواي جهاني ايران در مسئله هسته‌اي در موقعيت بسيار ضعيفي قرار گرفته و مي تواند با فشارهاي اينچنيني و حمايت از اپوزسيون داخلي گام‌هاي موثري در جهت روند رو به جلوي اصلاحات سياسي در ايران بردارد.

متاسفانه تا به امروز اروپا و امريكا آن طور كه بايد از اصلاح‌طلبان و انجمن‌هاي غير دولتي در داخل ايران حمايت نكرده‌اند و بالخص كشورهاي اروپايي با توجه به مناسبات گسترده تجاري با ايران در برابر سركوب‌هاي حكومت جمهوري اسلامي سكوت كرده‌اند.

خبر مربوط به مديركل زندان‌هاي استان تهران:
مدير كل زندان‌هاي استان تهران از حضور و سلامت منصور اسالو در زندان اوين خبر داد.
سهراب سليماني در گفت‌و‌گو با خبرنگار حقوقي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، اظهار داشت: اسالو در زندان اوين به سر مي‌برد و حالش خوب است.
پيش از اين پرويز خورشيد، وكيل مدافع منصور اسالو از بازداشت موكلش توسط اشخاص ناشناس خبر داده بود.
خورشيد در اين باره به ايسنا گفت: مراجع قضايي شعبه امنيت دادگاه انقلاب و دادستاني تهران از بازداشت موكلم اظهار بي اطلاعي كردند و خانوداه وي نيز از او خبري ندارند.
منصور اسالو از متهمان پرونده‌ي تجمع شركت واحد، از سوي شعبه 14 دادگاه انقلاب‌ به اتهام اقدام عليه امنيت ملي به چهار سال حبس و به اتهام تبليغ عليه نظام به يك سال حبس محكوم شده است.


هچنين خبر مربوط به دبير كل فدراسيون جهاني كارگران حمل ونقل:
دبير کل فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل، گفت که اين سازمان بزرگ کارگری و ديگر سازمان های بين المللی مدافع حقوق کارگران، در صورت آزاد نشدن منصور اسانلو، رييس هيات مديره سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، تظاهرات سراسری در کشورهای جهان برگزار کنند.
متن كامل خبر...

Thursday, July 12, 2007

چراغ سبز رهبری به شورای نگهبان


صحبت های خامنه ای آب پاکی را روی دست همه ریخت و دریافتیم که انتخابات آتی مجلس چه رد صلاحیت های گسترده ای خواهد داشت. روز گذشته مجوزش از سوی رهبری صادر شد. حرف های آیت الله خامنه ای رسما اختیار تام برای شورای نگهبان بود تا بی تعارف و نگرانی از اعتراضات احتمالی، از ورود اصلاح طلبان و نیروهای ملی-مذهبی به مجلس جلوگیری کند. به قسمتی از سخنانش دقت کنید:

"تصميم‌گيري درباره صلاحيت افرادي كه قرار است براي كشور و ملت در مجلس خبرگان، مجلس شوراي سلامي و رياست جمهوري تصميم بگيرند وظيفه‌اي بسيار مهم است زيرا نمي‌توان اداره كشور و سرنوشت ملت را به هر فردي بدون در نظر گرفتن رفتار، اخلاق، عقايد، دانش، و صلاحيت‌هاي او سپرد."
"چگونه مي‌توان به فردي كه اعتقاد چنداني به مباني نظام اسلامي ندارد و از لحاظ سياسي دلبستگي او به مسائل كشور كمتر از دلبستگي به مصالح بيگانگان است، اجازه داد در مسند قانونگذاري يا در رأس دستگاه اجرايي قرار گيرد. "
"شوراي نگهبان و هيئت‌هاي نظارت بدون توجه به اين جو سازي‌ها، وظيفه خود را به درستي و براساس معيارها انجام دهند."


صاحب نظران مسائل سیاسی در این باره بهتر می توانند قضاوت و تحلیل داشته باشند اما به نظرم صحبت های امروز آیت الله خامنه ای پاسخ محکمی بود به صحبت های اخیر رفسنجانی که مدعی شد، تمام تلاش خود را خواهد کرد تا شورای نگهبان دست به رد صلاحیت های گسترده نزند و از حق افراد و یا گروه های ردصلاحیت شده دفاع خواهد کرد.

منتظر می شویم تا روز جمعه ببینیم هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه این هفته تهران چه جوابی خواهد داد. هر چه به انتخابات نزدیک تر می شویم جنگ لفظی این دو مقام عال رتبه نظام با یکدیگر جالب تر می شود.

Wednesday, July 11, 2007

به سختي برديم

جان به دلب شديم تا برديم. تيم فوتبال ايران مقابل ازبكستان اصلا خوب بازي نكرد، اما برد. بد بازي كردنش هم به نظرم تقصير مربي تيم، امير قلعه‌نويي بود.
نيمه اول را به مربي باختيم، اما او فهميد كه ارنج بسيار بدي دارد و سيستم ايران اصلا براي 4-3-3 مناسب نيست و در نيمه دوم با ورود كاظميان به جاي خطيبي و قرار گرفتن عنايتي در نوك يعني پست اصلي خودش و اضافه شدن معدنچي در چپ و تغيير سيستم به 3-5-2 ديديم كه چهره ايران تغيير كرد. در واقع ما يك نيمه را دقيقا به انديشه‌هاي اشتباه قلعه‌نويي باختيم؛ ولي خب، نيمه دوم و با تغييراتي كه گفتم بازي را برديم و البته دريافتيم و ترسيديم كه هنوز به مرز آمادگي كامل نرسيده‌ايم.
روزهاي سختي در پيش داريم.

Monday, July 9, 2007

گوشه هایی از خاطرات 18 تیر 78

انگار همين ديروز بود كه به خيابان‌ها رفتند و حكومت را به وحشت انداختند. كاري كردند كه رهبر همه اعضاي بدنش درد كه نه به لرزه درآمد. انگار همين ديروز بود كه مردم از شوق و ذوق شان كه اعتراضات شان به جايي برسد برايشان نان و آب مي بردند. عجب روزهايي بود و حال امروز هشت سال از آن واقعه مي‌گذرد.

شب جمعه بود و داشتم همراه خانواده از مهماني برمي‌گشتم. ساعت حدود يازده شب بود. تقاطع خيابان آل احمد و كارگر كه رسيدم، متوجه شدم اول كوي دانشگاه را بسته اند و نمي‌گذارند كسي داخل خيابان كارگر شود. آنقدر ترافيك بود كه همه سعي مي‌كردند هر طور شده خود را از آنجا خلاص كنند. اما من فورا خودم را به بيرون پرت كردم. بايد مي‌فهميدم جريان چيست. پدرم به شدت برخورد كرد كه حق پياده شدن از ماشين را ندارم.
عجيب كلافه بودم از اين كه در كوي دانشگاه نيستم و نمی توانم خودم را در جمع بيندازم. همراهان‌مان را كوچه نزديك كوي دانشگاه پياده كرديم و گذشت تا نزديكي‌هاي صبح كه زنگ زدند و خبر دادند كه بله! بسيجي‌ها با همراهي ماموران نيروي انتظامي ريخته‌اند داخل خوابگاه و تا صبح نتوانستيم بخوابيم. حق با من بود اگر تا صبح از زور ناراحتي نخوابيدم.

ديگر طاقت نداشتم. همان اول صبح زدم بيرون و حركت كردم به سمت كوي دانشگاه. خوشبختانه اقوامی كه شب قبل همراه‌مان بودند منزل‌شان نزديك كوي بود و لذا پايگاه بسيار مناسبي بود براي جمع‌آوري اطلاعات. رفتم آنجا و منتظر فرصت شدم. عجيب ماموران اطلاعات دور و اطراف خوابگاه را مي‌پائيدند و هر رفتار اشتباه سبب مي‌شد فورا داخل آن خانه بريزند. شب قبل هنگامي كه به خوابگاه يورش برده بودند، تعدادي از دانشجوها که از نرده‌هاي محوطه خود را به بيرون انداخته بودند، با كمك اهالي محل به خانه‌هايشان پناه برده بودند و چند نفري هم لو رفته و ماموران اطلاعات با كمك نيروي اجراي شان يعني بسيجيان، ريخته بودند داخل خانه و تمام اموال را خرد و نابود كرده بودند كه هيچ، صاحب خانه را هم با خود برده بودند.

با هزار كلك و فيگور جدي خبرنگاري خودم را به دو كوچه پائين‌تر از درب اصلي كوي رساندم. چه محشري بود. يك جنگ خياباني تمام عيار. انگار نه كه آنها دانشجو هستند. مثل يك چريك واقعي آرايش جنگي خوبي گرفته بودند و سنگر بندي شان هم عالي بود. بي‌اغراق بگويم يك نفر جرئت نداشت نزديك درب اصلي شود. دانشجويان آنقدر از حمله بامدادی بیسجیان خشمگين بودند كه كنترل شان غيرممكن مي نمود. هر نيم ساعت يك بار از محوطه خوابگاه به خيابان مي ريختند و تند ترين شعارها را عليه سران نظام سر مي‌دادند و وقتي با هدايت تعدادی از لیدرها به داخل بازمي‌گشتند، باران سنگ بود كه بر سر ماموران ضد شورش و بسيجيان خسته از يورش بامدادی مي‌ريختند.

يك بار نزديكي‌هاي عصر جمعه هجده تير بود كه تعدادي مامور اطلاعات از درب خوابگاه بيرون آورده شدند. حسابي خوني و لت و پار بودند و روي پاي شان بند نبودند. دانشجويان آنها را نزديكي‌هاي صبح و در محوطه دانشگاه وقتي قصد عقب نشيني داشتند گرفتار كرده بودند. سه چار مامور به شدت مصدوم را وسط خيابان آوردند و شروع كردند به كتك زدن مجدد آنان. ماموران زير مشت و لگد دانشجويان زار مي زدند و كمك مي‌خواستند.

نیروهای اطلاعاتی با اينكه تقريبا دوازده ساعت از حمله ‌شان گذشته بود دستور جديد دريافت كرده بودند که هيچ حمله ديگري نبايد صورت بگيرد، با ديدن صحنه ضرب و شتم همكارانشان كنترل از دست دادند و همگي سلاح‌هايشان را از كمر خارج كردند و شروع به تير هوايي و گارد شليك مستقيم. اما هيچ شليك مستقيمي صورت نگرفت. دانشجويان در هجوم ماموران به داخل محوطه بازگشتند و ماموران دستگير شده را وسط خيابان رها كردند. اما آنهايي كه بر بام خوابگاه ها سنگر گرفته بودند، ماموران را زیر باران سنگ بردند و دو سه نفري هم بر اثر پرتاب سنگ نقش زمين شدند.

حدود ساعت شش بعد از ظهر بود كه دو دستگاه اتوبوس دانشجويان زخمي را از بيمارستان شريعتي آوردند. مجبور شدند همگي آنان را به خوابگاه برگردانند تا شايد كمي از عصبانيت دانشجويان كم شود اما سودي نداشت. دانشجويان زخمي از درب ديگر كوي پائين تر از درب اصلي وارد محوطه خوابگاه شدند.

حسابي فضا به نفع دانشجويان بود. مردم هم آنان را همراهي مي‌كردند. همراهي شان هم پراكنده بود. هر چند دقيقه يك بار صدای هو كردن ماموران از داخل كوچه‌هاي اميرآباد به گوش مي‌رسيد. عده اي از مردم تهيج شده با گاردي‌ها درگير شده بودند. حكومت سخت در مانده بود با اوضاع پيش آمده چه بايد بكند. از هيچ طرف در امان نبود. ضمنا آثار وحشت به شدت در چهره آنان موج مي زد. تا آن روز مردم و دانشجويان را آن قدر غير قابل كنترل نديده بودند.

گارد دانشجويان نقص نداشت. هيچ كس حتي خبرنگاري جرئت نزديك شدن نداشت. يك بار خواستم نزديك شوم كه جاي بسيجي اشتباه گرفته شدم و نزديك بود حسابي آسيب ببينم. دانشجويان آنقدر خشمگين و عصبي بودند كه حرف هيچ كس را نه گوش مي‌كردند و نه به کسی اطمينان داشتند. حتي شخصيت‌هايي كه وارد دانشگاه شدند را هم بي توجه گذاشتند و آنان را با هوی و الفاظ تندي بدرقه كردند، مثل موسوي لاري و عبدالله نوري.

هيچ مقامي توان كنترل اوضاع را نداشت. دفتر تحكيم وحدت اعلام كرد كه روز شنبه نوزدهم تيرماه ساعت يازده صبح جلوي درب اصلي دانشگاه تهران در اعتراض به يورش لباس شخصي‌ها تجمع خواهند كرد. همين تجمع آغاز يك جدال چهار روزه در بيرون از كوي دانشگاه شد كه كم‌كم به خيابان‌هاي تهران هم كشيده شد.

روز شنبه روز ديگري بود. از ماموران اطلاعات هيچ خبري نبود. انگار نه كه روز قبلش مثل مور و ملخ در خيابان‌ها بودند. بسيجي‌ها را كه انگاري جارو كرده و بعدش هم آب پاشي كرده بودند. حتي رد پاهاي‌شان هم نبود جز چند تايي كه دوام نياوردند و نزديك ظهر با موتور آمدند جلوي درب دانشگاه، وسط خيابان انقلاب كه اولين حمله دانشجويان به لباس شخصي‌ها بيرون از كوي دانشگاه در همان لحظه اتفاق افتاد.

سخنراني اعضاي اصلي دفتر تحكيم تمام شده و جمعيت هم شعارهايشان را داده بودند كه دو موتورسوار در يك حركت انتحاري خود را وسط جمعيت انداختند. هنوز هم بعد از هشت سال كه ياد آن روز مي‌افتم نمي‌توانم تصور كنم كه آنان چه فكري كردند كه چنين كاري را مرتكب شدند. دانشجويان عصباني كه عده‌اي از آنان باند بر سر و صورت از شب قبل داشتند، وقتي دو بسیجی را ديدند همان سوار بر موتور شروع به كتك زدن شان كردند. يك لحظه در چشم‌هاي يكي از بسيجي‌ها وحشت را ديدم كه فكرش را نمي‌كرد در روز روشن و وسط خيابان انقلاب كسي جرئت كند چنين برخوردي بكند. اما دانشجويان حمله کردند؛ يكي را در جوي آب انداختند و تا مي توانست آبش دادند كه تا نزديكي خفه شدن رفت. ديگري را هم صورتش را متلاشي كردند. آنقدر غرق خون شده بود كه جز دو سفيدي ضعيف چشم چيزي از آن معلوم نبود. موتورشان را هم كه در تصاوير رويترز آرشيو است، وسط خيابان انقلاب و درست روبروی درب دانشگاه تهران سوزاندند.

اما سوزاندن اين موتور كه اولين وسيله‌اي بود كه از نيروهاي امنيتي سوزانده مي شد، حكايت كوچك جالبي دارد. وقتي دانشجويان تصميم گرفتند موتور را بسوزانند، كسی نمی توانست درب باك بنزين موتور سيكلت را باز كند. جواني كه مشخص بود دانشجو نيست و از روي كنجكاوي نظاره بود، به هيجان آمد و خود را وسط انداخت و گفت: "حاجيت باز مي‌كنه؛ بريد كنار." و انصافا استادانه و بدون كليد بازش كرد. چند ثانیه بعد تمام بنزين موتور سیکلت وسط خيابان بود و منتظر يك جرقه كه فندك هم از راه رسيد و در كمتر از چهار- پنج ثانيه موتور غرق در آتش شد.

جمعيت كه با اين صحنه به وجد آمده بود ديگر هيچ مرد ريشويي را خودي نمي‌دانست. هر كس را كه با ريش مي‌ديدند، كتك مي‌زدند. حسابي هم مي زدند. كنترل از دست دفتر تحكيم خارج شده بود. آنها تصميم گرفتند هر طور شده دانشجويان را به كوي دانشگاه بازگردانند. چون مي‌دانستند با اين حساب اگر هوا تاريك شود، تمامي دانشجويان تار و مار خواهند شد. چندين دستگاه اتوبوس با كمك وزارت علوم آماده كردند و بيشتر دانشجويان را حدود ساعت سه بعدازظهر به كوي دانشگاه بازگرداندند.

دانشجويان حدود يك ساعتي را در خيابان كارگر ماندند تا عده‌اي به صورت خود جوش شروع به مخالفت با دفتر تحكبم كرده و همه را دعوت كردند تا به خيابانها باز گردند. ادعا می کردند به این ترتیب همه صداي آنها را خواهند شنيد و با آنان همراهي مي‌كنند. دانشجويان معترض به خواسته دفتر تحكيم، بر اين باور بودند كه دامنه تظاهرات را بايد به خارج از كوي دانشگاه كشيد. و به خواسته‌هايشان رسيدند و بيشتر جمع را مجاب كردند كه بايد خارج شد.

دانشجويان به راه افتادند و به سمت جنوب در خيابان كارگر حرکت کردند. ديگر از اينجا به بعد دفتر تحكيم وحدت از دور خارج شد و عملا كنترلي بر اوضاع نداشت. تمام حركات خود جوش بود و تا اين لحظه اثري از برادران محمدي نبود. جمع خودجوشي تصميم مي‌گرفت. عده‌اي جلو افتاده بودند و اصطلاحا ليدر شده و با مشورت با يكديگر تصميم مي‌گرفتند جمع را به كجا بكشانند.

در اولين تصميم در تقاطع چهار‌راه كارگر دانشجويان تصميم گرفتند به وزارت كشور رفته و از وزير كشور بخواهند كه مقام رهبري رسما عذرخواهي كند. پس جمع در راه وزارت كشور افتاد و نيم ساعت بعد جلوي درب بسته وزارت كشور بودند.

به ياد دارم كه دو عكاس تمام اين وقایع را عينا ضبط كردند. يكي نيوشا توكليان بود و ديگری حسن سربخشيان. هر دو عكاس بودند كه از همين واقعه به بعد مطرح شدند.

جمعيتي كه جلوي وزارت كشور تجمع كرده بود ديگر دانشجوي صرف نبود. غير دانشجو هم در جمع افتاده بودند. من كه چسبيده بودم به درب وزارت كشور تا شايد راهي به داخل پيدا كنم و مقامي را ببينم و سوژه ای جمع، در يك لحظه خود را همراه با درب بزرگ وزارت كشور نقش زمين ديدم.

شكسته شدن درب وزارت كشور و هجوم دانشجويان و مردم به داخل حياط وزارت، باعث شد تا تاج‌زاده از طبقه نوزدهم ساختمان نزد دانشجويان آمده و با بلندگوي دستي چند دقيقه با آنها صحبت كند تا شايد بتواند جمع خشمگين را كمي آرام کند. اما نتوانست كه هيچ، دانشجويان مجبورش كردند همراه‌شان شده و بلندگو را هم با خود بياورد. تاج‌زاده با اكراه پذيرفت و جمع به سمت ميدان فاطمي به راه افتاد. در راه هر كس هر چه خوراكي داشت به دانشجويان مي‌داد. يك نانوايي نزديك ميدان فاطمي بود كه شخصي هر چه نان خريده بود بين جمع گرسنه كه از صبح در خيابان‌ها بودند توزيع كرد.

صحنه‌هاي عجيبي خلق شده بود؛ مثل صحنه‌هايي كه از دوران انقلاب 57 شنيده ایم. مسن‌ترها و پيرها چون نمي توانستد و قادر به همراهي نبودند، به شدت جمعيت را تشويق مي‌كردند. جمع جوان و كم تجربه هم گهگاه به وجد مي‌آمد. ديگر رفتارها رنگ و بوي دانشجويي نداشت هر كه هر كاري مي‌خواست، مي كرد.

تظاهرات خیابانی در روز دوم همراه با شعارهاي تند از كوي دانشگاه شروع شد و بعد از وزارت كشور در ميدان فاطمي و ميدان وليعصر، به بلوار كشاورز و خيابان كارگر رسيد و جلوي درب اصلي كوي به پايان رسيد. در کوی دانشگاه عده‌اي كه موافق نظر دفتر تحكيم وحدت بوده و مانده بودند، هر چند دقيقه یک سخنران براي شان صحبت مي‌كرد؛ سخنرانان از همه طبقات اجتماعی بودند؛ از نيروهاي سياسي گرفته تا اساتيد دانشگاه.

در شب دوم، آنان كه در كوي ماندند تا صبح نخوابيدند. ديگر خبري از هيچ يك از نيروهاي امنيتي نبود و محله اميرآباد به دست دانشجويان و مردم افتاده بود. همه بحث سياسي مي‌كردند و بازار حدس و گمان داغ بود از اينكه چه مي‌شود و چه بايد كرد.

روز سوم توسط تحكيم وحدت قرار بر اين شد كه در مسجد دانشگاه تهران تجمع برقرار شود تا دانشجويان از خطر حمله مصون بمانند. چون خبرهايي دريافت كرده بودند مبني بر اينكه نيروهاي امنيتي اطلاع داده‌اند در صورتيكه تظاهرات همانند روز دوم به راه بيفتد، تحمل نخواهند كرد. همان روز هم [روز يكشنبه] آيت‌الله خامنه‌اي در بيت‌اش براي دانشجويان بسيجي سخنراني كرد و اعلام داشت كه از يورش به کوی دانشگاه دلش به درد آمده و گريه كرد.

از روز سوم جمع دانشجويان از هم پاشيد و گسسته شد. عده‌اي كه مخالف حضور و سكون در دانشگاه بودند، به خيابان‌ها رفتند و درگيري‌هاي خونيني به راه انداختند و عده‌اي ديگر كه دورنماي سركوب را مي ديدند و تصاوير آینده را می توانستند در ذهن تصور کنند، در مسجد دانشگاه تهران ماندند. روز شنبه و يكشنبه اوج مانوراحمد باطبي بود. او كه عرق‌گير خونيني را همانند پيراهن عثمان بر چوبي آویزان كرده بود، تصوير تمام خبرگزاري‌هاي دنيا شد. هر عكاس و فيلمبرداري كه او را ديد، تصويري برداشت.

اما جمع خواستار حضور در خيابان‌ها هر روز لاغر و لاغرتر می شد. دانشجويان اين طيف در سه روز پاياني يكي يكي دستگير و يا پا به فرار گذاشتند. سركوب ها چنان گسترده شده بود كه هر لحظه گمان مي‌كردي عده‌اي دوره ات كرده‌اند و مي‌خواهند تو را راهي ماشين‌هاي تويوتا كرسيدا سفيد رنگ كنند.

اوج درگيري‌هاي روزهاي دوم تا چهارم در حوالي ميدان انقلاب، وليعصر، بلوار كشاورز و خيابان فلسطين بود. در اين چند روز چندين دستگاه اتوبوس و خودرو انتظامي در آتش سوخت.

در روز دوم، هنگامي كه نيروهاي امنيتي طرح يك غافلگيري را در ميدان وليعصر براي دانشجويان ريخته بودند، يك خودرو تويوتا حفاظت ناجا در آتش سوخت. ماجرا از اين قرار بود كه دانشجويان ناراضي با همراهي مردم از درب شرقي دانشگاه تهران به سمت ميدان وليعصر حركت كردند. بي‌خبر از اينكه نيروهاي ضد شورش اطراف ميدان وليعصر پنهان شده و منظرشان هستند. آنان بي‌دردسر از خيابان طالقاني گذشتند و وارد خيابان وليعصر شدند. اما خيابان وليعصر مثل هميشه شلوغ پر رفت و آمد نبود. تمام مغازه‌هاي ميدان وليعصر و خيابان‌هاي اطراف بسته شده بود. يعني چه خبر است؟! كسي نمي‌دانست. جمع كنجكاو و در عين حال رهرو به راه خود ادامه داد تا اينكه به ميدان رسيد.

در تمامي اتفاقاتي كه در وقايع هجده تير افتاد، مستانف، نيروهاي امنيتي بودند. اين بار هم يك تويوتاي سفيد رنگ با سرعت زياد به طرف جمعيت حمله ور شد. غافل از اينكه ترس جمع از اين رفتارها و حركات آكروباتيك ريخته است. عده‌اي سريعا دور ماشين را گرفتند و شيشه ماشين‌ها را شكستند و درهای ماشين‌ را باز كردند و سرنشين‌هايش را از خودرو بيرون كشيدند. ماموران لباس شخصي ناجا چون كلت كمري به همراه داشتند، از ترس اينكه كلت‌ها به دست مردم نيفتد پا به فرار گذاشتند و خودرو را رها كردند. مردم هم در يك چشم بر هم زدن ماشين را واژگون كرده و آن را آتش زدند.

اما از آن لحظه به بعد تمام سركوب بود و گاز اشك آور و ضرب و شتم شديد و دستگيري. حكومت از روز سوم ديگر طاقت و تحمل‌اش را از دست داده بود و وقتي آشوب و شورش‌هاي خياباني را در روزهاي دوشنبه و سه شنبه(21 و 22 تير) ديد، بالخص تظاهراتي كه در بعد ازظهر دوشنبه روي داد و در پی آن اتوبوسي آتش گرفت، با حكم مستقيم آيت‌الله خامنه‌اي چهره شهر در روز سه شنبه تغيير كرد و تمام مركز شهر تهران پر شد از بسيجي و نيروهاي امنيتي و انتظامي.

روز سه شنبه را مي توان با كودتاي 28 مرداد مقايسه كرد. بيشتر بيسجيان قمه يا چماق به دست در خيابان انقلاب و حوالي دانشگاه تهران با موتور يا پياده در گردش بودند و هر كس را كه با سر و وضع مرتب مي‌ديدند كه چهره امروزي داشت، كتك مي زدند. سكه كاملا به روي ديگر چرخيده بود. از عصر سه شنبه تقريبا امكان تردد در خيابان انقلاب نبود و يك جورهايي حكومت نظامي ايجاد شده بود. به حكم رهبر تمامي بسيجيان آماده در صحنه هر حركتي را به شدت سركوب مي كردند. انگار سه روز اول را پشت پنجره ايستاده بودند و دندان بر هم مي فشردند و انتظار چنين روزي را مي‌كشيدند.

روز آخر را بايد روز فتح ناميد؛ روز سركوب كامل جنبش دانشجويي نامید؛ روز سقوط آزاد دولت خاتمي نامید. بسيجيان سراسر تهران در راهپيمايي گسترده‌ در خيابان انقلاب هيبت خود را به رخ جهانيان كشيدند و نشان دادند هر گونه جنبش در ایران با چه طيف خشن و يكپارچه‌اي طرف است كه با دستوري اين‌چنين در صحنه حاضر شده و آنچنان سركوب مي‌كند تا سالها بعد كه امروزه روز است، كسي جرئت تكرار نداشته باشد.

دولت خاتمي بخاطر ضعف اجرايي عملا دانشجويان را تنها گذاشت و خود دانشجويان نيز با شكافي كه در جريان تظاهرات شان ايجاد كردند و دفتر تحكيم را به كناري زدند، عملا جريان را به نفع نيروهاي تحت امر آيت‌الله خامنه‌اي چرخاندند و تنها نتايج حاصل از جنبش پنج روزه آنان که در ابتدای راه وحشتی در دل حکومت انداخت، يك كشته و صدها زخمي و ده‌ها دستگيري و محروم از تحصيل شد با كلي خاطرات تلخ و فرصت‌هاي از دست رفته كه روح هر شاهدي بر آن روزها را مثل خوره مي‌خورد.

Sunday, July 8, 2007

توضيحات حداد عادل

توضيحات حداد عادل درباره سفر هفته قبلش با مترو و پيرمردي را كه مورد تمسخر قرار داد، جالب توجه است. اين نشان مي دهد حسابي تحت فشار افكار عمومي و رسانه‌ها قرار گرفته است.

او در حاشيه نشست مشترك خود با وزير كشور و قاليباف شهردار تهران و همچنين چمران رئيس شوراي شهر تهران به خبرنگاران گفته كه "برخي از روزنامه‌ها سوار شدن من به مترو را تحت الشعاع كفش‌هاي پاره آن پيرمرد قرار دادند. بحث ان فرد اصلا مربوط به فقر نبود بلكه او به من مراجعه كرد و گفت كه در اثر ازدحام در مترو پاي فردي روي پاي او گذشته شده و كفشش پاره شده و مراد وي شلوغي مترو بود. "

Saturday, July 7, 2007

در جستجوي روزنه


بر اين گمانم كه اگر بگويم مردم ما از نبود هواي پاك دارند خفه مي شوند و به دنبال روزنه‌اي براي نفس كشيدن هستند، بي راه نيست و شاهدش را هم استقبال مردم شيراز از خاتمي در چند روز گذشته مي‌دانم.

يك پيام سرراست و واضحي كه مي‌توان از اين استقبال پرشور مردم از رئيس جمهوري كه امروز ديگر رئيس نيست، گرفت اين است كه مردم ايران ذاتا صلح طلب هستند و بي‌جنجال و تنشي تنها به دنبال زندگي بهتر و آسايش هستند.

شايد يكي از افرادي باشم كه امروزه روز بيشترين انتقادها را به خاتمي داشته و دارم. قطعا از جمله افرادي هستم كه خواهان تغيير حكومت به صورت مسالمت‌آميز هستم بي‌خونريزي و جنگ، اما نمي‌توانم كتمان كنم كه دولت خاتمي حداقل مجاري تنفسي براي جامعه ايران به دنياي خارج بود. دنيايي كه مجال مي‌داد و تا حدودي همراه بود. دولت در آن زمان از حداقل سرمايه‌گذاري خارجي برخوردار بود و حتي غرب در مسئله هسته‌اي ايران يكپارچه نبود و كشورهاي اروپايي با همين حداقل‌هاي خاتمي امريكا را به كناري زده و به انزوا كشانده‌اش بودند.

نمي‌توانم باور كنم كه اكثريت مردم ايران هنوز به روحانيت اعتماد دارند اما اين اقبال عمومي به يك روحاني اصلاح طلب را در همان خواسته حداقلي جامعه براي نفس كشيدن مي‌دانم و به انصاف بايد قبول كرد كه دولت خاتمي چه در زمينه اجتماعي و چه در زمينه اقتصادي و حتي سياست خارجي از حداقل‌ها برخوردار بود.

كافي ست كمي انصاف داشته باشيد تا با مقايسه دولت‌هاي قبل و بعد از دولت خاتمي به اين حداقل‌ها پي ببريد.

گزارش‌ها يكي يكي منتشر مي شود

شاهد از راه رسيد! امروز روزنامه جهان صنعت تيتر اول خود را به موضوع پست قبلي‌ام يعني كاهش شديد مسافر و ورشكستگي هتل‌داران اختصاص داده بود. البته هر چقدر گشتم، نتوانستم نسخه اينترنتي‌اش را پيدا كنم. اما طبق آمار رسمي كه جهان صنعت منتشر كرده بين 25 تا 50 درصد سفر به گردشگاه‌ها در تابستان امسال كاهش داشته و به شدت هتل داران و كساني كه مراكز گردشگري را اداره مي‌كنند، دچار بحران مالي شده اند.

Friday, July 6, 2007

یکی از پیامدهای سهمیه بندی

سهمیه بندی بنزین بدجوری بر مراکز توریستی اثر گذاشته تا جایی که میزان مسافران و توریست ها براساس گزارش های رسیده به یک سوم نسبت به تابستان سال قبل رسیده است.

بیشترین آسیب از آمار پائین میزان مسافرت های تابستانی را پیمانکارانی دیده اند که اقدام به اجاره و یا رهن مکان های توریستی کرده اند. یکی از این پیمانکاران در شهر سرعین استان اردبیل می گوید: "سهمیه بندی بنزین در ابتدای تابستان همه ما را به خاک سیاه نشانده است. ما این جا را با قیمت های بسیار بالا اجاره کرده ایم به این امید که همانند سال های قبل چیزی برایمان بماند اما امسال به سختی می توان گفت یک سوم مسافران سال قبل هم تا به حال به سرعین آمده اند."

او در ادامه می گوید: "التماس صاحب مسافرخانه را می کنیم که قراردادمان را فسخ کند چون توان پرداخت اجاره را نداریم. او هم می داند که پس از ما کسی نمی آید و اجاره کند."

یکی دیگر از پیمانکارانی که یکی از حوض های اب گرم را اجاره کرده دراین باره می گوید: "ششصد میلیون تومان این حوض را اجاره کرده ام اما تا به حال چیزی دستگیرم نشده. به این ترتیب کاملا ورشکست خواهم شد."
هر چند اقدام به سهمیه بندی بنزین از جانب دولت کار مثبتی است اما نمی توان به پیامدهای آن بی توجه بود که حداقل در صنعت توریسم و گردشگری اثر منفی بسیاری گذاشته است که این مسئله را قطعا در سوءمدیریت دولت در دوره قبل از سهمیه بندی بنزین باید جستجو کرد.

Wednesday, July 4, 2007

كارت‌هاي خيلي هوشمند

سيستم هوشمند كارت سوخت آقايان مثل اينكه بيش از حد هوشمند است و حسابي كنتور مي‌اندازد. در چند روزي كه از سهميه بندي بنزين مي‌گذرد و به تعدادي راننده تاكسي شخصي برخورده‌ام، همگي به شدت گله داشتند از اينكه دولت دارد سرشان را كلاه مي‌گذارد و چند باري كه اخيرا به پمپ‌هاي بنزين مراجعه كرده و سوختگيري كرده‌اند هر بار حداقل پنج ليتري اضافه در كارت‌شان محاسبه شده است.

بيشتر رانندگان مجموع اضافه بنزين محاسبه شده در كارت‌ها را تا به امروز بين بيست تا سي ليتر عنوان كردند اما يكي از رانندگان ادعا مي‌كرد كه نزديك به صد ليتر بنزين بيش از مصرف در كارتش سوخت شده است در حالي كه آمار تمامي دفعاتي كه به پمپ‌ها مراجعه كرده و ميزان سوختگيري‌اش را دقيقا دارد.

اميدوارم اين موضوع يك اشتباه و به نوعي بدگماني باشد؛ اما اگر واقعيت داشته باشد كه در هر صورت مشخص خواهد شد، براي دولت شجاع نهم متاسفم كه با حمايت رهبرش بسيار كثيف كلاهبرداري مي‌كند.

بي‌شرمي حداد

بي هيچ توضيحي كه همه مي‌دانيد و مي‌توانيد برايش ساعت‌ها وقت بگذاريد و درباره‌اش حرف بزنيد، اين خبر را بخوانيد:

زماني كه حداد عادل پس از پايان سفر خود با مترو، ايستگاه مترو را به سمت ساختمان بهارستان ترك مي‌كرد در داخل اين ايستگاه پيرمردي، لنگه كفش پاره خود را به دست گرفت تا آن را به رئيس مجلس نشان دهد.
وي به هر زحمتي كه شده بود در ميان ازدحام و شلوغي مترو خود را به حداد عادل رساند و با نشان دادن لنگه كفش پاره خود سعي داشت مشكلات مالي خود را با حداد عادل در ميان بگذارد و براي آن چاره جويي كند كه حداد عادل در پاسخ به وي گفت از شانس بد ماست كه اينطور شده با چسب درست مي شه!
متن كامل...

Tuesday, July 3, 2007

روزنامه هم میهن توقیف شد

این خبری بود که حدود دو ساعت قبل وقتی روی تلکس خبرگزاری قرار گرفت همه را شگفت زده کرد. عده ای از روزنامه نگاران بر این باور هستند که دولت نتوانسته مطالب مربوط به سهمیه بندی برق را تحمل کند و عده ای دیگر نیز عقیده دارند ضمیمه امروز هم میهن و تیتر اول آن علیه اظهارات اخیر احمد جنتی، دلیل اصلی خشم حکومت شده است.

به هر حال تیم قوچانی مجدد بیکار شد و از این بابت برای بچه های خوب هم میهن بسیار متاسفم. البته همان وزی که هم میهن بار دیگر منتشر شد، به دوستان گفتم که این روزنامه نخواهد ماند که نماند.

پيرزن و راننده

تقريبا هر روز سوار تاكسي مي شوم تا به كارم برسم كه در ايران به اين تاكسي‌ها مي‌گوييم "تاكسي خطي". امروز اولين مسافر تاكسي بودم كه داخل ماشين نشستم و منتظر سه نفر ديگر كه سوار شوند و راه بيفتيم. راننده مشغول پاك كردن شيشه جلوي ماشين‌اش بود. يك دفعه ديدم سريع هر دري كه باز بود را بست و قفل مركزي‌اش را هم زد. متعجب از رفتارش برگشتم و ديدم پيرزني حدود هفتاد سال دست‌هايش به پشت و از كهولت خموده شده كنار ماشين ايستاده و منتظر است تا سوار شود. راننده شروع كرد فرياد زدن كه "برو اينجا نايست كه سوارت نمي‌كنم. بچه‌ها! موظب اين پيرزن باشيد سوار ماشين‌تان نشود كه ديگر پايين بيا نيست".

من كه از ماجرا بي‌خبر بودم از برخورد راننده و دوستانش حسابي داغ كردم و پرسيدم "مگر چه مي‌شود اگر اين زن سوار شود؟" راننده برگشت و گفت: "آقا! پول نمي‌دهد. هر روز مي‌آيد و آويزان يك راننده بدبخت مي‌شود و وقتي به مقصد رسيد، مي‌گويد پول ندارم. بي‌چاره كرده ما رو". پيرزن با شنيدن حرف‌هاي راننده شروع كرد به نفرين آنها كه "الهي تو زندگي‌تون خير نبينيد كه من مريض رو اسير خيابونا مي‌كنين".

حسابي در خود فرو رفتم و تا مقصد هر چه فكر كردم، نتوانستم راننده را محكوم كنم در صورتي كه حسابي آن پيرزن مرا تحت تاثير قرار داده بود. حرف راننده هم درست بود. آخرين حرفي كه به پيرزن زد گفت: "مادر برو ميني بوس همين خط رو سوار شو كه كرايه‌اش هم خيلي كمتره." و هر چقدر با خودم كلنجار رفتم نتوانستم بفهمم چرا آن پيرزن كمي آن طرف‌تر سوار ميني‌بوس نمي‌شد.

به نظرم لازم است بعضي وقت‌ها آدم احساسات‌اش را كنترل كند تا كسي سوءاستفاده نكند. ابتدا يك لحظه مي‌خواستم كرايه‌اش را حساب كنم.

Monday, July 2, 2007

درباره نيروي قدس

بالاخره گند اين نيروي قدس سپاه دارد در مي‌آيد. امريكا از مدتها قبل ايران را متهم مي‌كرد كه توسط اين نيرو به تروريست‌هاي داخل عراق كمك مي‌كند.

نيروي قدس به واقع سال‌هاست كه فعاليت دارد و اساسا از ابتداي انقلاب تمام فعاليت‌هايش خارج از خاك ايران است. بيشتر ماموران سپاه قدس به زبان عربي مسلط هستند و از نيروهاي بسيار مطمئن و نزديك به رهبري مي‌باشند. از جمله فعاليت‌هاي اين نيرو در دهه هفتاد ارسال و كمك‌هاي نظامي به نيروهاي حكمتيار و گروه‌هاي افغاني بود كه از مرز تايبات به نيروهاي افغان مهمات ارسال مي‌كردند.

اما عمده فعاليت‌هاي نيروي قدس آموزش نيروهاي حزب‌الله در لبنان و تهران است. گزارش اخير سخنگوي امريكا كاملا درست است. با توجه به اطلاعات موجود پايگاه‌هايي در اطراف تهران و كرج وجود دارد كه پايگاه‌هاي لجستيكي و آموزشي نيروي قدس مي‌باشند كه بيشتر در حومه غربي تهران و در حوالي اتوبان كرج قرار دارند. و از ديد مردم پادگاني عادي و معمولي تلقي مي شوند. البته با مهارت بسيار استتار شده‌اند و شكل و رنگ يك پادگان عادي سپاه را دارند.

جمهوري اسلامي بيست و هست سال تمام وقت خود را تنها صرف كارهاي اطلاعاتي و عمليات مخفي كرده است و چنان به اين كار مسلط شده كه آزادانه و بي دغدغه از مردم ايران، مشغول حمايت دفاعي از تروريست‌هاي حزب الله است. جالب اينكه پايگاه‌هاي خود را در دل مناطق مسكوني و بخش‌هايي داير كرده كه كاملا از ديد مردم مناطقي عادي هستند. اما با دستگيري‌هاي اخير و شواهد و اسنادي كه ارتش امريكا جمع‌آوري كرده است، كم‌كم هويت نيروي قدس و خطري كه براي منطقه ايجاد كرده آشكار گشته و در آينده نزديك بر اين اعتقادم كه آمريكا وجود اين نيرو را در رتبه اول گرو‌ه‌هاي تروريستي و خطرناك‌تر از گروه طالبان و حزب الله اعلام خواهد كرد ؛ چونكه در حال حاضر تمامي حمايت‌هاي مالي و نظامي اين دو گروه تروريستي از جانب همين نيروي قدرتمند سپاه قدس است.

Sunday, July 1, 2007

از اين روزها

چند روزي ست كه زندگي‌ام به روال عادي برگشته. حسابي درگيرم كرده بودند گرگ‌ها. اين بار راستش بازي با آنها يك كم خطرناك شده بود، ولي خب به خير گذشت.